سفر به یاسوج
یه روز بعد از عید فطر منو تو و بابایی رفتیم یاسوج و سی سخت.خیلی شلوغ بود.من تا حالا این شلوغی رو ندیده بودم.روز اول برا نهار دعوت دوست مامانیبودیم یعنی ماری جان که رفتیم سی سخت و نهار جوجه داشتن.شبش هم رفتیم خونه پدریش که یاسوج بود و منو تو با دوستم وخواهرش رفتیم بازار گشت زدیمو شام هم خونه اونا بودیم برا خواب رفتیم مهمانسرا شرکت نفت که عمه گرفته بود برامون. و فردا هم رفتیم ابشار یاسوج که خیلی شلوغ بود و نه جای پارک بود و نه نشستن نهار رو از رستوران خریدیم و همونجا کنار اب ابشار که البته یه جوی کوچولو بود خوردیم و بابایی گفت که برگریم و بریم باغ دوستش امین کاویانی. و ما برگشتیمو فردای اون روز رفتیم باغ ولی شنا کردیم و تو هم تو اس...
نویسنده :
مامان
2:16